نگار جون

نگار من این وبلاگ رو فقط به عشق تو راه انداختم به امید اینکه عشق خالصانه من رو بشناسی

نگار من


فرصت نشد که از عشق با هم سخن بگوییم

فرصت نشد که راهی تا ما شدن بجوییم

در این زمانه غم نا کرده جرم اسیریم

بی آنکه خود بخواهیم در بند و نا گزیریم

ای خوب خسته من چله نشسته من

ای شعله امید بغض شکسته من

فرصت همیشه کم بود برای با تو بودن

ای عاشق رهایی ای تا همیشه با من

گفتی که زنده بودن مفهوم زندگی نیست

خاموشی من با تو معنای بندگی نیست

گفتی که عشق علاجه در زمانه ماست

میلاد عاشقانه شعر شبانه ماست

ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند

نگار من تقدیم به تو


نگارمن محبوب و معبود زیبای من خدای بزرگاین منم! بنده عاجز تو که هرگاه به سویت آمدم چیزی جز بزرگی و بزرگواری تو و کوچکی خود

نفهمیدم از درگاهت خواسته هایم زیاد است هرچند که میدانم اجابت همه آنها حتی در یک لحظه برای تو کار

دشواری نیست و اگر آنها را برآورده سازی رحمتت را برمن ارزانی داشتی و اگر براورده نگردد حکمت را بر من

نمایان گردانیدی خدایا کاری کن که من حضور سبزت را ادراک کنم و اگر خواسته ام اجابت نشد حکمت ات را

بفهمم و عزلت نشین نشوم وبه ایمانم شک نکنم و بر خواسته های اجابت شده ام لیبل شانس نچسبانم و

خود را در چارچوب زمان و مکان محسور نگردانم خدایا چنانم گردان که خود میخواهی نه آنچه منو دوستانم میپسندیم.


ادامه مطلب


اشعار عاشقانه

 عاشقانه 

به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی



نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در یکشنبه 88/4/7 ساعت 9:23 عصر موضوع | لینک ثابت